نآمرئی

Unknown

پنجشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۳۲ ق.ظ

فقط منم که فازم اینقد نامشخصه!؟همه مثه من این همه تضادرو تو خودشون جمع کردن؟یا این همه تنوع(به دید مثبت)؟

اینکه تو ی یک ماه این همه تغییر داشتم و این همه ری اکشنای متفاوت تر خوبه یا بد؟

مشکل اینجاست که ی معیار ثابت برا سنجیدن خودمم ندارم که ببینم دارم دور میشم یا نزدیک یا دورونزدیک!

فقط میدونم مثه افتاب پرست هزار تا رنگ عوض شد تا الان که همش کاملا به من مربوط بوده

ولی حالم از همشون بهم میخوره

از اینکه ی درصد به راه اندازی اون سیکل عوضی فک میکنم 

اون مدل قدیمی تر

و اون پیگیری های قدیمی ترتر


ی چیزی اینجا باید از ریشه عوض بشه ی چیز اساسی که دیگه حتی ذهن لعنتیم سمتش نره ولی نمیدونم چی 

امکانیت خیلی از آپشنای اطرافمو بررسی کردم ولی بیفایدس به محض اولین جرقه اولین کسی که حاضر میشه منم

چرا هنوز باید اینا برام جذابتر باشه

من که به درستی این راه ایمان اوردم و دردشم حس کردم حتی

قبلنا گریه م میگرفت تو این مدل موقعیتا ولی دیگه هیچی رو حس نمیکنم 

چرا فک میکنم توی مارسم و این اطراف همه آدم فضایی ن و اصلا نمیتونم به سمت مورد کمک واقع شدن برم؟

شاید چون مطمئنم کسی نمیفهمه چی میگم و اون چیزایی رو ک مد نظرمه در حد اطلاعات و نمونه های خودش پایین یا بالا میاره و ی راهنمایی غلط تر وضعیت رو بهتر از اینی که هست نمیکنه؟!

میکنه¿¡


ولی چرا اینجوری شده وضعیت؟ !

شاید اینو صراحتا نگفته باشم ولی خیلیا فهمیده بودن که با اینکه تو جمعا یا کلا تو دنیا به نظر نمیام ولی دنیا و اتفاقات و آدماش خیلی برا من به نظر میان و خیلی هم جذابن !شده ساعت ها و روزها جمله یکی که همین طوری ی چیزی گفته یا ی لبخندی که زده رو هی با خودم تکرار کردم و بررسی 

تازه من از اون گروه از ادمام که وقتی هم خابن مغزشون تعطیل نیس

دنیا هم پر شده از اتفاقات مربوط و نا مربوط ،خوب بد زشت! 

هر اتفاقی هم وابسته به حجم جذابیتش برا من از یک ثانیه تا صدسال برا من درگیری داره! خب من ی چیز طولانی انتخاب کردم به اسم درس (با توجه به بررسی های خودم اون چیزی که من درس میدونم با اون چیزی که ملت الان میخونن و پز میدن فرق داره)ولی کنارشم چیزای جذاب دیگه ای هم دنبال کردم حالا تو هر زمینه ای

مشکلی که این چند مدت باهاش داره جذابیت اون طولانیه برام کمتر شده و حتی بی اثر شده 

شاید چون تو این مدت چون تو بمباران اطلاعاتی بودم و منم که عاشق تحلیل ! ثانیه به ثانیه خودمو با چیزای جدیدتری سرگرم کردم و واقعا هم متنوع بودن

ولی بعدش پشیمون میشم

ولی میترسم برای جدی شروع تر کردن هم زود باشه





+حدس میزنم مامی ش منو پیشنهاد کرده .این یکی از اون اطلاعاتیه ذهنم درگیرشه !ازین که به این وضع رسیدم که حتی برا این مسائل هم وقت میذارم خیلی از دست خودم ناراحتم ولی مثلا خودم میرفتم میپرسیدم که این چند مدت چ فکرایی در موردم کرده بعدهم مثه مدل خودم با ی لبخندی که سعی میکنم گوشه ی لبامو تا گوشم برسونم در حدی که گوشام تکون بخوره و به خاطر بالا رفتن گونه های قرمز شده ام (😀ی چیزایی مثه لپای این) چشای بی رمقم تنگ تر به نظر بیاد (واقعا قیافم شبیه آدمای فلک زده س و اصن شبیه دخترای الان نیستم و همین باعث میشه خیلی تو چش نباشم )

دلم میگیره همین فقط!

واقعا جلوی مغزمو گرفتم قضاوتش نکنم بهش فک نکنم خیلی هم سخته

خیلی ه من ربط نداره هم

  • ۹۵/۱۰/۲۳
  • نآمرئی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی