نآمرئی

شب ها وقتی که تمام این قسمت کره زمین در سکوت غرق است میشود با بیداری تاریکی دنیا را نگریست و در آینده ای مبهم و گذشته ای مبهم تر غوطه ور شد.

سکوتی که همانند آن را در هیچ نقطه ای از روز نمیتوان یافت و فقط با گم شدن نور در تاریکی بینهایت خودش را آشکار میکند.

بوی بهار در اینجا حتی از اشعه آلفا هم پر نفوذ تر است و سعی دارد آمدنش را در تاریکی به رخ من بکشد.

با یک نفس عمیق تر من هم به او کمک میکنم و اجازه میدهم حتی دورترین سلول های بدنم هم بفهمند که دیگر جنگ سرما و بیرنگی تمام شده است و وقت بیداری است و فهمیدن

حتی اگر نیمه های شب هم گذشته باشد و چند ساعت دیگر تاریکی و سکوت  محو شوند در دنیای صدا و شلوغی ؛من همچنان تا پیدایش اولین نقطه روشنی درگیر اندیشه های کج خود خواهم بود.

اندیشه هایی که روز به روز از قامت بلند آرزوهای بی انتها قدیمم  کج تر میشوند .

 شاید روزی دیدن من در این همه کجی و نادرستی محال شود اما من ادامه میدهم این خیال های خام را .این اندیشه های ناراست را ،این سکوت شب را ،این تنهایی مبهوت را

تا جایی که دیگر سیاهی شب جوهری برای نقش بستن این همه فرضیات محال بر صفحه خیال من و بهار نداشته باشد و تسلیم روشنی شویم

شب

من

و مژده بهار





اما امید تمام شدن روز و ادامه دادن این بینهایت ها و تبدیلشان به نهایت تر در من و شب و بهار مدت هاست که وجود دارد.

  • ۹۵/۱۲/۱۸
  • نآمرئی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی