مستی و راستی
من نیاز دارم با خودم روراست باشم .
قدیم فک میکردم علاقه و این چیزا مهم نیس و اگه وارد ی مسیر شد علاقه بهش هم میاد. عقیده م تا ی حدی درست بوده تا اونجایی ک اون فیلد رو اینقد بالا پایین کنی تا ی جنبه جذابشو ببینی و بچسبی بهش و باهاش زندگی کنی
من خیلی وقته وجود ندارم نمیدونم چی میخام و کجام حتی!!!
علاقه مو پیدا نمیکنم
چونکه حتی نمیتونم بگردم . هیچ چیزی رو بیش تر از دو سه روز پیگیری نمیکنم برا همین 1400 من پر از برنامه و پلن های اجرا نشده بود
نمیتونم روی خط صاف حرکت کنم حتی تو ساده ترین حالت بیام چند روز اون کتابه ک ی خط فکری دیگه داره بخونم و ذهنم متمرکز نگه دارم روش . همش مییپرم ب داستانای قدیم که ای خدا من چرا تو همه برهه های زندگی تنهام چرا هیچ دوستی نداروم و... بعد چون تا ته این فکرا رو هم رفتم وسطاش میبینم ک عه باز داشتم ی کاری میکردم و ذهنم پریده که الان وسط این فکرای تکراری م.
پیدا کنم خودم و علاقه مو و ی مسیری که ادامه بدمش
نسبت به سال قبل با تجربه و تجزیه تحلیل هایی که کردم دیدم نسبت به چیزی که میخام واضح تر شده و سعی کردم همه اون چیزایی که بهش رسیدم خالی از اون حس های منفی انسانی باشه که مثلا من قدیم درس خوندم کنکور قبول شم ک از شهری ک توش به دنیا اومدم فرار کنم البته تصمیم بدی نبود و تهران واقعا ارزشش رو برا من و اهداف و سبک زندگی اینده م داره ولی همون وقت میتونم تصمیم سالم تری بگیرم و نیاز نبود اون همه سال نفرت داشته باشم به این شهر و ادماش
فرار
فرار معنی نداره تا وقتی که زندگی همش همون چیزی که ازش فرار میکردی رو میذاره جلوت تا تو حلش کنی ک بری مرحله بعد
دعا کنم برا خودم اینکه تو محیط خوب با ادمای خوب قرار بگیرم. اخلاق اجتماعی م بهتر بشه
*تایتل اسم پادکسته
- ۰۱/۰۱/۰۵