فوشار
- ۰ نظر
- ۲۱ دی ۰۱ ، ۰۳:۲۴
این همون زمستونی هست ک از خیلی وقت پیش فکر بهش تن و بدنمو میلرزوند. پاییز گذشت و نیاز نبود امتحان خاصی بگذرونم اما زمستون با کلی امتحان از پیش تعیین شده و غیرمنتظره همراه هست برای من . اکثر کلاسای ترم نه تا اینجا تموم شدن و شنبه هفته بعد امتحان اسکی رو دارم که اصلا مشخص نیست چ خبره و امیدوارم به خیر بگذره.
ی کم خسته شدم از بی برنامه بودن این دانشگاه
از خودخواه بودن ادم هایی که خسیسن توی اشتراک گذاشتن اطلاعات
ازهمون روز اول مشخص بود ک اینا اینجورین و با شلوغ کردن محیط میخوان ضعف و عیب هاشونو بپوشنن . دلم خیلی پره و اگه بخام غر بزنم ساعتها غر میشه ک بیفایده اس و تنها راه حل اینه که سعی کنم مسیری ک خودم فکر میکنم درسته رو برم
باورم نمیشه بعد از رب قرن زندگی هنوزم از محیط رنگ میگیرم و حرفای ادما برام اهمیت داره و تو ذهنم حلاجی شون میکنم . درحالیکه اونا بدون اینکه من براشون مهم باشم یا اصلا من وجود داشته باشم دارن زندگی شونو میگذزونن. درسته از این ادما میشه مسیر زندگی و کلی چیز یاد گرفت ولی نه برای تایمایی ک من خودم ترافیک مغزی دارم .
نیاز دارم اون لباس با یقه ی بلند رو بپوشم تا پایان سال و حواسمو بدم ب کارام .
باید روی خودم و کارام تمرکز کنم و ب بقیه اهمیت ندم
باید این یادم بمونه
الان هم بیشتر نمیرسم بنویسم