نآمرئی

خلا ذهن

دوشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۲۸ ق.ظ

سرعت خالی شدن اطلاعات، امکانیت بعضی رویاها 
از ظهر که خبر رو شنیدم به شدت بالا رفته
حتی بالاتر از نور
پاک شدن رویدادهایی که وجود خارجی ندارن و به جز اینجا هیچ جای دیگری ممکن نیست 
خیلی بی سرو صدا
خب منم ی آدمی هستم مثه بقیه 
فقط بی سر و صدا
و خیلی بی آزار
اشکال نداره همه اینها رو هم پاک میکنم کامل فوقش یک سال طول میکشه !
ولی قسم خوردم که هیچ کس نخواهد فهمید 
و ازین ماجرای لعنتی پر حجم پراز باگ خلاص میشم
شاید اررورای مغزیم نصف شد
شاید تضاد و اضداد کمتری درونم رخ بده و منم ازین گیجی محض دربیام
و هیچ کس نخواهد فهمید و من همون لبخند همیشگی رو در تمام این مدت خواهم داشت
البته منم موافق صددرصد نبودم ولی همیشه به عنوان ی احتمال مغزم میرفت سمتش
موقعی که فهمیدم اشتباهه اطراف آدمای آشنا چرخیدن که افتاده بودم تو سیکلهای پی در پی تکراری و هرکاری که میکردم جدا بشم و تموم کنم اون چرخه لعنتی رو بیشتر گره میخورد
تا اینکه مجازیت رسمی شد برای من
و شاید این اخرین حلقه باشه  که از سالیان دور _دوم یا سوم ر_توی اولین تجربیات زده شده و کاملا هم اشتباه بوده و هست چون من هرگز دنبال چیزهایی نخواهم بود که چند سال قبل بودم
و خط به خط به سرعت داره پاک میشه
و این ینی من دریمر دیگه نمیارمت تو ماجرا و همه اون قبلی ها به همین راحتی پاک میشن و محو قبل از اینکه کسی بفهمه



مجوز ینی مخدر مرده ها پاک میرقصن

  • نآمرئی

دعوا ...ی زخمای قدیمی ،کینه های طولانی،ساکت بودن و حرف نزدنا این مارای بی رحم چند روزه زهر خودشون رو ریختن .کی حدس میزد که این همه غم رو جم کرده باشه تو خودش ؟
احتمالا همه رو حرف نزدنش حساب میکنن اینکل خنثی است اینکه آرومه و بیدردسر 
عینکی هست ولی چشاش که کور نیست دلش که سنگ نیست 
شاید اشتباه میکنم ولی واقعا آدم منطقی ای هستش درسته ک عصبانی میشه 
دارم فک میکنم ینی چقد ب ی مرد باید فشار بیاد تو جمع اونجور گریه کنه؟
همونی که همیشه خندون ترین آدممون بود !
شاید فشار نبوده پاره سنگی آجری چیزی خورده باشه تو سرش تو فکرش
ولی نه اون چه من میدیدم ی روح خسته بود
ی روح پر از سنگ
پر از درد



چرا ادم باید آرزو کنه که وقتی بیهوشش کردن برا عمل دیگه بهوش نیاد چرا باید طالب مرگ باشه


چرا چون من آدم بی عرضه ای ام !خوبترین آدم تو زندگیم این همه اذیت شده و من نفهمیدم ...دروغ چرا حدس میزدم ولی 
من اون قدر ضعیف هستم که نمیتونم دستشو بگیرم بیارمش تو اتاقم به هرکی ک اذیتش کرده بگم ازین به بعد با من طرفین  
نمیشه ....نمیتونه از بچش بگذره ! منم هیچ کاری براش نمیتونم بکنم و فقط با دیدن این وضعیت براش دلسوزی میکنم که بیفایده اس البته حتی حدس هم نمیزنه که من چنین فکری راجبش میکنم ینی من تو اون جمع بزرگ شلوغ عددی نبودم



ولی ازین ک ی آدم بی مصرف بودم حالم بهم میخوره !
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم


نمیدونم ماجرای این مدل دعواها چی میشه اینکه به صراحت چندین بار تو جمع میگه که زنشو دوس نداره اینکه تا وقتی فهمید برادرش پشتشه گفت زنشو طلاق میدن بلندشد لباساشو برداشت که بره
اینکه اخرش آشتی کردن
فقط به خاطر بچش!!!
اینکه فک میکنه زندگیش ده ساله که تموم شده!
نمیدونم
نمیدونم
مغز من جهان دیده منزوی به این چیزا قد نمیده

  • نآمرئی

بد

چهارشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۴۸ ق.ظ

نمیدونم چی میخام

و واقعا بده

  • نآمرئی

مغایرت

دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۳۰ ق.ظ

سعی کنیم تفاوت هارو درک کنیم و آدم ها رو با توجه به اون چیزی که بودن و هستن قبولشون کنیم
نه اینکه سطح زندگی و تفکرات و صحبتاشون بشه فان برامون
باور کن تو هسچ فرقی با بقیه نداری و اگر چیزی ب روت نمیاد دلیل ب کامپیلیت بودنت نیس
فهمیدی؟!

  • نآمرئی

To know more

دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۲۹ ق.ظ

نگفته بودم ولی من خیلی باد و دوس دارم
از بعد از ظهر تا حالا هواwindyهستش و من پنجره اتاقمو باز کردم 
خیلی خوبه ولی ی کم سرده
+لباسای تابستونی پوشیدم

  • نآمرئی