یادم بمونه
ی سری نوت توی گوشیم دارم برای مواقعی ک تحت فشار بودم ی سری یادداشت کردم امروز میخوندم مطالبش جالب بود و شاید ب درد بخور
از اونجایی ک بعد ی مدت شاید پاکشون کردم از گوشی اگه وقت شد بهتره وارد کنم توی این پلتفرم
- ۰ نظر
- ۰۱ شهریور ۰۱ ، ۲۲:۵۱
ی سری نوت توی گوشیم دارم برای مواقعی ک تحت فشار بودم ی سری یادداشت کردم امروز میخوندم مطالبش جالب بود و شاید ب درد بخور
از اونجایی ک بعد ی مدت شاید پاکشون کردم از گوشی اگه وقت شد بهتره وارد کنم توی این پلتفرم
من نیاز دارم با خودم روراست باشم .
قدیم فک میکردم علاقه و این چیزا مهم نیس و اگه وارد ی مسیر شد علاقه بهش هم میاد. عقیده م تا ی حدی درست بوده تا اونجایی ک اون فیلد رو اینقد بالا پایین کنی تا ی جنبه جذابشو ببینی و بچسبی بهش و باهاش زندگی کنی
من خیلی وقته وجود ندارم نمیدونم چی میخام و کجام حتی!!!
علاقه مو پیدا نمیکنم
چونکه حتی نمیتونم بگردم . هیچ چیزی رو بیش تر از دو سه روز پیگیری نمیکنم برا همین 1400 من پر از برنامه و پلن های اجرا نشده بود
نمیتونم روی خط صاف حرکت کنم حتی تو ساده ترین حالت بیام چند روز اون کتابه ک ی خط فکری دیگه داره بخونم و ذهنم متمرکز نگه دارم روش . همش مییپرم ب داستانای قدیم که ای خدا من چرا تو همه برهه های زندگی تنهام چرا هیچ دوستی نداروم و... بعد چون تا ته این فکرا رو هم رفتم وسطاش میبینم ک عه باز داشتم ی کاری میکردم و ذهنم پریده که الان وسط این فکرای تکراری م.
پیدا کنم خودم و علاقه مو و ی مسیری که ادامه بدمش
نسبت به سال قبل با تجربه و تجزیه تحلیل هایی که کردم دیدم نسبت به چیزی که میخام واضح تر شده و سعی کردم همه اون چیزایی که بهش رسیدم خالی از اون حس های منفی انسانی باشه که مثلا من قدیم درس خوندم کنکور قبول شم ک از شهری ک توش به دنیا اومدم فرار کنم البته تصمیم بدی نبود و تهران واقعا ارزشش رو برا من و اهداف و سبک زندگی اینده م داره ولی همون وقت میتونم تصمیم سالم تری بگیرم و نیاز نبود اون همه سال نفرت داشته باشم به این شهر و ادماش
فرار
فرار معنی نداره تا وقتی که زندگی همش همون چیزی که ازش فرار میکردی رو میذاره جلوت تا تو حلش کنی ک بری مرحله بعد
دعا کنم برا خودم اینکه تو محیط خوب با ادمای خوب قرار بگیرم. اخلاق اجتماعی م بهتر بشه
*تایتل اسم پادکسته
قرص ها و ماده ها شیمیایی که به عنوان خونه اخر باید کمکم کنن ک حالم خوب بشه
که من نرمالم
که این فکرای عجیب رو بریزم بیرون از مغزم و فقط مثل بقه زندگی کنم
پ.ن: فشارای این چند وقت فراتر از حد من رفتن و من ضعیف تر از قدیمم و فقط میخام این همه اتفاق و حرف و شنیده ک رفتن درونم و سیاهی شدن رو بالا بیارم
اهنگ: خونه اخر جیدال
اینجا باید خونه امن من باقی بمونه
خوشالم ک بهش نگفتم چنین جایی هم هست ک الان بعد تموم شدن از اینجا هم دنبال اسباب کشی باشم.
توی گذشته هر وقت زندگی و شرایط بهم فشار میاورد سر خودمو با درس و مدرسه گرم میکردم . اونقدر گرم کارام میشدم ک زمان و مکان و حتی هرچی ک در گذر بود در اطرافم بی معنی میشد
و بعد ک اوضاع اروم میشد یا نمیشد برمیگشتم سرجای قبلی م
و من بیشتر وقتمو با درسام میگذروندم
و از یادگیری لذت میبردم
فهمیدن اون همه دنیا و هزار هزار مدل فکر و ادم و .... خودش سفری بود
از ی جایی ب بعد
مسیر عوض شد
اومدم سمت راهی ک علاقه ای نبود و بقیه فاکتورا مهم تر بودن
حالا الان روزایی ک حالم خوب نیست سنگری ندارم بهش پناه ببرم و دارم تلاش میکنم مث بقیه ادمای اطراف این خلا رو با ادمایی پر کنم ک حتی نمی فهمن درد من چی هست
الان بهتر از هر زمان دیگه ای میدونم ک بودن در مسیری ک بهش علاقه داری نعمت هست
و نبودن در اون مسیر ی جور عذاب
حالا باید دید این جهنم تنبیه کدوم گناهه