نآمرئی

مستی و راستی

جمعه, ۵ فروردين ۱۴۰۱، ۱۱:۴۷ ب.ظ

من نیاز دارم با خودم روراست باشم .

قدیم فک میکردم علاقه و این چیزا مهم نیس و اگه وارد ی مسیر شد علاقه بهش هم میاد. عقیده م تا ی حدی درست بوده تا اونجایی ک اون فیلد رو اینقد بالا پایین کنی تا ی جنبه جذابشو ببینی و بچسبی بهش و باهاش زندگی کنی 

من خیلی وقته وجود ندارم نمیدونم چی میخام و کجام حتی!!!

علاقه مو پیدا نمیکنم

چونکه حتی نمیتونم بگردم . هیچ چیزی رو بیش تر از دو سه روز پیگیری نمیکنم برا همین 1400 من پر از برنامه و پلن های اجرا نشده بود 

نمیتونم روی خط صاف حرکت کنم حتی تو ساده ترین حالت بیام چند روز اون کتابه ک ی خط فکری دیگه داره بخونم و ذهنم متمرکز نگه دارم روش . همش مییپرم ب داستانای قدیم که ای خدا من چرا تو همه برهه های زندگی تنهام چرا هیچ دوستی نداروم و... بعد چون تا ته این فکرا رو هم رفتم وسطاش میبینم ک عه باز داشتم ی کاری میکردم و ذهنم پریده که الان وسط این فکرای تکراری م.

پیدا کنم خودم و علاقه مو و ی مسیری که ادامه بدمش 

نسبت به سال قبل با تجربه و تجزیه تحلیل هایی که کردم دیدم نسبت به چیزی که میخام واضح تر شده و سعی کردم همه اون چیزایی که بهش رسیدم خالی از اون حس های منفی انسانی باشه که مثلا من قدیم درس خوندم کنکور قبول شم ک از شهری ک توش به دنیا اومدم فرار کنم البته تصمیم بدی نبود و تهران واقعا ارزشش رو برا من و اهداف و سبک زندگی اینده م داره ولی همون وقت میتونم تصمیم سالم تری بگیرم و نیاز نبود اون همه سال نفرت داشته باشم به این شهر و ادماش 

فرار

فرار معنی نداره تا وقتی که زندگی همش همون چیزی که ازش فرار میکردی رو میذاره جلوت تا تو حلش کنی ک بری مرحله بعد

دعا کنم برا خودم اینکه تو محیط خوب با ادمای خوب قرار بگیرم. اخلاق اجتماعی م بهتر بشه 

 

 

*تایتل اسم پادکسته

  • ۰ نظر
  • ۰۵ فروردين ۰۱ ، ۲۳:۴۷
  • نآمرئی

pills

يكشنبه, ۲۶ دی ۱۴۰۰، ۰۶:۴۴ ب.ظ

قرص ها و ماده ها شیمیایی که به عنوان خونه اخر باید کمکم کنن ک حالم خوب بشه

که من نرمالم

که این فکرای عجیب رو بریزم بیرون  از مغزم و فقط مثل بقه زندگی کنم

 

 

پ.ن: فشارای این چند وقت فراتر از حد من رفتن و من ضعیف تر از قدیمم و فقط میخام این همه اتفاق و حرف و شنیده ک رفتن درونم و سیاهی شدن رو بالا بیارم

اهنگ: خونه اخر جیدال

  • نآمرئی

رها.

سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۴۰۰، ۰۹:۰۹ ق.ظ

اینجا باید خونه امن من باقی بمونه

 

 

 

 

 

 

 

خوشالم ک بهش نگفتم چنین جایی هم هست ک الان بعد تموم شدن از اینجا هم دنبال اسباب کشی  باشم.

  • نآمرئی

جهنم

شنبه, ۸ آبان ۱۴۰۰، ۰۴:۰۱ ب.ظ

توی گذشته هر وقت زندگی و شرایط بهم فشار میاورد سر خودمو با درس و مدرسه گرم میکردم . اونقدر گرم کارام میشدم ک زمان و مکان و حتی هرچی ک در گذر بود در اطرافم بی معنی میشد

و بعد ک اوضاع اروم میشد یا نمیشد برمیگشتم سرجای قبلی م

و من بیشتر وقتمو با درسام میگذروندم 

و از یادگیری لذت میبردم 

فهمیدن اون همه دنیا و هزار هزار مدل فکر و ادم و .... خودش سفری بود

 

از ی جایی ب بعد

مسیر عوض شد

اومدم سمت راهی ک علاقه ای نبود و بقیه فاکتورا مهم تر بودن

حالا الان روزایی ک حالم خوب نیست سنگری ندارم بهش پناه ببرم و دارم تلاش میکنم مث بقیه ادمای اطراف این خلا رو با ادمایی پر کنم ک حتی نمی فهمن درد من چی هست 

الان بهتر از هر زمان دیگه ای میدونم ک بودن در مسیری ک بهش علاقه داری نعمت هست 

و نبودن در اون مسیر ی جور عذاب 

حالا باید دید این جهنم تنبیه کدوم گناهه

 

  • نآمرئی

نیاز اساسی

شنبه, ۸ آبان ۱۴۰۰، ۰۳:۵۳ ب.ظ

من واقعا نیاز ب یک "دوست" دارم

 

خیلی ساده

اما به شدت سخت!!!

  • نآمرئی