نآمرئی

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

خلا

جمعه, ۲ اسفند ۱۳۹۸، ۰۸:۵۰ ب.ظ

بعد از اینکه زمانم تقریبا ب اختیار خودم دراومد خیلی دنبال این گشتم و میگردم که این ساعتای بی پایان و بی حاصل من کجا میرن!

ساعت های طولانی رو ب «هیچ» فکر میکنم و حتی گاها به جاهایی میرسم که خوشحال یا ناراحت میشم ولی وقتی اتفاقی متوجه انقباض عضله های صورتم تو اخم ها و یا لبخندهای حاصل از این افکار میشم هرچی فکر میکنم که ب چی فکر میکردم چیزی یادم نمیاد:|

ینی اونقد هجوم افکار مختلف اخیر زیاد بودن و من هی به خاطر کمبود وقت هلشون دادم اینور و اونور و اونا هم هویتشون از دست دادن الانم مثه ی دود کمرنگی ک جا براشون باز شده تو کله م شنا میکنن.

من گم شدم رسما

هرچی م به اونایی ک میشناختنم گفتم ک اقا من نمیدونم دارم چیکار میکنم اونا حرفمو باور نکردن و میگفتن اینکه بعد از گذرندون اون روزا توی ی چنین مسئله پیش پا افتاده ای گیر کنی غیر ممکنه 

ولی من هرچی به حرفاشون فکر میکردم و سعی کردم مثه گذشته خودمو باور کنم فایده نداشت اصلا راهی ب ذهنم نمیرسید و روز ب روز خودمو ناچار تر و درمونده تر از قبل میدیدم

ولی با اینکه فاصله گرفتم هنوزم نمیدونم چیکار کنم چون من دیگه اون چیزایی که چار سال پیش میخاستم رو نمیخام

حتی دوسال قبل هم جبران چیزایی ک بهشون نرسیدم منو خوشحال نمیکنه 

من گم شدم

نمیدونم چی خوشحالم میکنه

یا الان چی میخام

ی صدایی درونم فقط بهم میگه این راهی ک انتخاب کردی درسته .این صدا خیلی سعی میکنه با من حرف برنه ولی من نمیفهمم چی میخاد بگه ولی ی چیز خیلی مهمی عوض میشه .یادم نمیاد قبلا متوجه منظور این صداها میشدم یا نه یا اصلا بودن یا نه

گیج شدم

یا شایدم دارم قدم به قدم به دیوونگی نزدیک میشم🤔

خودم درون خودم ی اجازه رشد ی موجودی رو دادم که الان شده بلای جونم و نمیذاره ساده ترین کارارو انجام بدم حتی نمیذاره فکر کنم یا تمرکز کنم

همش داره منو مجبور ب تقلید و کارایی میکنه ک ی سمت دیگه از خودم میدونه که اخرش پشیمونیه 

من باید بجنگم

بجنگم با چیزی که خودم با خوشالی ساختم

با چیزی که فکر میکردم نهایت زندگی و آرزوی منه

ولی من تا تهش رفتم و خوشال نبودم

راضی نبودم

ی چیزایی کم بود

مثه خود واقعی م!

 

 

  • ۰ نظر
  • ۰۲ اسفند ۹۸ ، ۲۰:۵۰
  • نآمرئی