نآمرئی

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

Bridge

سه شنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۸، ۱۲:۳۵ ق.ظ

به جای این همه چیزای به درد نخوری ک تو علم پیدا کردن ای کاش تو این همه سال ی پل ب گذشته پیدا میکردند برای زمانایی ک آدم دلتنگ گذشته میشه ولی هیچ راهی هیچ آهنگی هیچ رفیقی ازاون دوره ها پیدا نمیکنه ک صدمی ازاون لحظه هارو تداعی کنه.

همون لحظه هایی ک ی بوی گذرا عجیب غریب میبرتت تو دوره هایی ک حتی فکرشم نمیکردی ی روز دلتنگشون بشی!

اگه میدونستم ک اینجوری میشه حتما  کلی یادگاری  از اون دوره جمع میکردم ک وقتی دلم هوای اون دوره رو کرد تو دستم حداقل لمس کنم .خودمم نمیفهمم چرا اصرار برای جمع نکردن خر شی فیزیکی ای ب عنوان یادگاری داشتم حقیقتا اشتباه کردم اگه برگردم ب اون دوره از تک تک ادمایی ک اون روزا برام مهم بودن ی چیزی نگه میداشتم هیچ وقت فکر نمیکردم دیگه نتونم ببینمشون 

حیف و صد حیف!!!

  • ۱ نظر
  • ۲۰ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۳۵
  • نآمرئی

نورنامرئی

شنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۸، ۰۶:۲۵ ب.ظ

فک کنم بیشتر باید روی جنبه ای ک گفتم امتحانش کردم و وصل نشدم کار کنم

حقیقتا اعتقادم بهش کمتر شده مثه ی نورنامرئی میمونه ک اگه بگیریش هرجا ک میره میتونی بری و این نامرئی میتونه حتی ی وقتایی کمکت کنه چیزایی ک بقیه نمیبیننو ببینی بدون چشم حتی

ولی اگه گمش کنی....



من گمش کردم

دنبالش میگردم

سخت شده کارام

تو ک میبینی کمکم کن؛)

  • ۰ نظر
  • ۱۰ فروردين ۹۸ ، ۱۸:۲۵
  • نآمرئی

بیجنبهشدیم_حتیاجازهوصولهمندادن

شنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۸، ۰۶:۱۹ ب.ظ

شاید از دلیلایی ک اینجارو حذف نکردم همین بود که امیددارم که آخرین خونه امن برای تغییر حال بد به خوب همینه

برا همینم زیاد سعی میکنم این سنگر امنی ک برای خودم ساختم همه گیرنشه 

ودائما ازش استفاده نکنم تا مجبوربشم درآینده برای اثربخشی ش دوزش‌ رو بالا ببرم(که اینکا غ ممکنه و این یعنی از دست دادن اخرین چراغ)

از زندگی جدید بی دغدغه بچه پولدارواری!!!که فقط دغدغه های فرهنگی و کمک ب خلق الله کنم همین بس که روز به روز از خود سخت کوش با پشتکار جنگجو دور شدم م تبدیل به یک اسب دوان حرفه ای حراف مناسب زندگی‌کار‌درس تو زندگی ماشینی تهران شدم



ی نمونه ای که آرزوی کلی از دخترای همسن و غ همسن من بودن جای من و زندگی در شرایط فعلی م س

واقعی تر این مدل زندگی جذابتر خوشتر راحتتر خوشالتر ه


ولی من از خود این روزام حالم بهم میخوره

از حرف زدن با ایکس درمورد موضوعی که سال هاست تموم شده تا تمام کارایی ک برای های شدن!!انجام دادم

ی جوری به اینا وابسته شدم اگه نباشن نمیتونم روزمو ادامه بدم و توی انبوه کارای مسخره زندگی دنبال جا براشون میگردم.

خیلی از آدمای عادی م با این روشا ب آرامش میرسن 

اما 

این نیست اون چیزی که سالها براش تلاش کردم

اینی ک دارم تبدیل میشم منی نیست ک تو خواب حتی بتونم تحملش کنم

مقصر بعدازخودم و خودم همه اون ثانیه های خالی بود ک سعی کردم مفرح متناسب با استایل زندگی اینجا!!!!پر کنم

که در معنای کلمه هم کارایی ک کردم و میکنم آشغاله هم خودم !


چندهزار بارعهد بستم دیگه نرم سمت اونچیزایی ک منو عوضی تر کرده چندصدهزعر بار شکستم عهدمو

ی جوری شده ک حتی سر ی قول کوچیک ک مثلا امروز اگه فلانی زنگ زد ج ندم و آن نشم نمیتونم و اوضاع از قبلش هم بدنر میشه

تا الان باید حدس زده باشی با ی حس حالت تهوع عحیب تو مغزم و گیج رفتن چشام دارم با تنفر هرچه بیشتر اینارو برهی خود سستم تایپ میکنم


نمیتونم حتی دوساعتم فکرمو جمع کنم کارامو انجام بدم از بس عقب موندم ک همه چی سخت تر به نظر میاد و من بیحوصله توان جنگیدن باهاشو ندارم

دارم فکر میکنم چی میتونه حالمو برگردونه و مرتب کنه

حتی گزینه های مذهبی معنوی م امتحان کردم خوب نشدم ینی نتونستم مصل بشم و این منو بیشتر از قبل ناراحتم کرد

فک کنم باید پول بدم ب یکی ،ی جایی ک هیچ کس نیس منو گیر بندازه حسابی کتکم بزنه تا استخوونام خورد بشه و مغز معیوب بی جنبه م داغون


خیلی بده آدم قدر عافیت ندونه


  • ۰ نظر
  • ۱۰ فروردين ۹۸ ، ۱۸:۱۹
  • نآمرئی