نآمرئی

۲۵ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

دعوا ...ی زخمای قدیمی ،کینه های طولانی،ساکت بودن و حرف نزدنا این مارای بی رحم چند روزه زهر خودشون رو ریختن .کی حدس میزد که این همه غم رو جم کرده باشه تو خودش ؟
احتمالا همه رو حرف نزدنش حساب میکنن اینکل خنثی است اینکه آرومه و بیدردسر 
عینکی هست ولی چشاش که کور نیست دلش که سنگ نیست 
شاید اشتباه میکنم ولی واقعا آدم منطقی ای هستش درسته ک عصبانی میشه 
دارم فک میکنم ینی چقد ب ی مرد باید فشار بیاد تو جمع اونجور گریه کنه؟
همونی که همیشه خندون ترین آدممون بود !
شاید فشار نبوده پاره سنگی آجری چیزی خورده باشه تو سرش تو فکرش
ولی نه اون چه من میدیدم ی روح خسته بود
ی روح پر از سنگ
پر از درد



چرا ادم باید آرزو کنه که وقتی بیهوشش کردن برا عمل دیگه بهوش نیاد چرا باید طالب مرگ باشه


چرا چون من آدم بی عرضه ای ام !خوبترین آدم تو زندگیم این همه اذیت شده و من نفهمیدم ...دروغ چرا حدس میزدم ولی 
من اون قدر ضعیف هستم که نمیتونم دستشو بگیرم بیارمش تو اتاقم به هرکی ک اذیتش کرده بگم ازین به بعد با من طرفین  
نمیشه ....نمیتونه از بچش بگذره ! منم هیچ کاری براش نمیتونم بکنم و فقط با دیدن این وضعیت براش دلسوزی میکنم که بیفایده اس البته حتی حدس هم نمیزنه که من چنین فکری راجبش میکنم ینی من تو اون جمع بزرگ شلوغ عددی نبودم



ولی ازین ک ی آدم بی مصرف بودم حالم بهم میخوره !
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم


نمیدونم ماجرای این مدل دعواها چی میشه اینکه به صراحت چندین بار تو جمع میگه که زنشو دوس نداره اینکه تا وقتی فهمید برادرش پشتشه گفت زنشو طلاق میدن بلندشد لباساشو برداشت که بره
اینکه اخرش آشتی کردن
فقط به خاطر بچش!!!
اینکه فک میکنه زندگیش ده ساله که تموم شده!
نمیدونم
نمیدونم
مغز من جهان دیده منزوی به این چیزا قد نمیده

  • نآمرئی

بد

چهارشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۴۸ ق.ظ

نمیدونم چی میخام

و واقعا بده

  • نآمرئی

مغایرت

دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۳۰ ق.ظ

سعی کنیم تفاوت هارو درک کنیم و آدم ها رو با توجه به اون چیزی که بودن و هستن قبولشون کنیم
نه اینکه سطح زندگی و تفکرات و صحبتاشون بشه فان برامون
باور کن تو هسچ فرقی با بقیه نداری و اگر چیزی ب روت نمیاد دلیل ب کامپیلیت بودنت نیس
فهمیدی؟!

  • نآمرئی

To know more

دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۲۹ ق.ظ

نگفته بودم ولی من خیلی باد و دوس دارم
از بعد از ظهر تا حالا هواwindyهستش و من پنجره اتاقمو باز کردم 
خیلی خوبه ولی ی کم سرده
+لباسای تابستونی پوشیدم

  • نآمرئی

نیروی مقاوم+گیر نده ادامه بده

دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۲۸ ق.ظ
  • درسته راهی ک توش هستم خیلی سخته و خیلی مبهم
ولی همزمان همون قدر ک من دارم تلاش میکنم برم جلو ی نیرویی منو به عقب میکشونه این نیرو از خودمه چون جز من کسی اینجا نیست
حوصلم نمیگیره برا ادامه دادن و بدن دردهای مکرر این هوا گرفته هم که موکد این موضوع شده و این نیرومقاوم خیلی قویه 
ی فرض جدید به داده های قبلی اضافه میکنم زیستا رو تا بودجه بندی میخونم +بقیه درسا
ولی بازم برا تیک پارت کردن توk فک میکنم 
شاید لزومی برا انجامش نباشه اینکه داره به سرعت میگذره زمانه عمرمنه
این نشون میده تستا به جاهای سخت رسیدن 
اون قدر باید برا خودم ارزش قابل باشم ک خودمو درک کنم بدونم تا این جا راحت نیومدم از اینجا به بعد رو هم راحت نمیتونم برم
این ینی ی چیزی زبر تا مغز استخونت نه نرم و روون مثه کلمات
چرا تبدیل به ی ارزش شد برام 
چرا باید شبا خابم نبره از ترس برا انتهاش
نمیدونم چرا باید ی تیزی بشه تو چش بقیه
ی سلاح سردتر تو وجود خودم
این ادمی نیست که ما میخاستیم
ما موفق و قوی مثه ی عقاب میخاستیم
ی قدرتمند برا همه روزا
نه سرماییه لعنتی تو برف و گرفتگی زمستون
زمستونه بذا خب باشه 
هوا تاریکه خب باشه
راهت رو نشونت دادیم تاریکی دیگه معنی نداره
ی بدن لش ی روح ضربه خور 
اینا بدردت نمیخوره تو قوی باش
استفاده کن از فکرت 
همونی که باعث تفاوت توئه از بقیه
ادامه بده به تهش فکر نکن
ی مسیر ی طرفه س به آینده
هیشکی نیومده از اون طرف 
اینا فقط تو فکرته
یا فکرت تو اینا
بیخیال ته راه باش
به خودت بیا
ادامه بده ببین حواسمون بهت هست
تو سرما گرما حتی تو روزای گس
کای لعنتی برو بیرون از مغزش
کمتر براش باش مثه ترکش
بذار نفس بکشه زندگی کنه
اون ی ی آدم نیس 
بلکه ی ارتشه 
ی سیستمه 
ی جنبشه
ی هدفه
ی نوره
که چند سالیه ک تو بلوغه
برا کامل شدن 
خورشید شدن
شاید هم هات شیک شدن

کمکش کن که ادامه بده
نه مانع جلوی پاهاش!
  • نآمرئی