نآمرئی

۲۵ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

محدودیت

دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۲۸ ق.ظ

قوانین وروابط تعریف شده فقط محدودیت میاره درسته که برا ی جامعه لازمه ولی خلاقیت رو کم میکنه و همه آدما رو سعی میکنه شبیه هم کنه .همین که ادما سعی کن گروه گروه برخورد مشابهی با ی موضوعی  داشته باشن و عملکرد واونا توسط معیارهایی سنجیده بشه و همین سنجش سطح زندگی تو و امکاناتو پیشرفت وادامه زندگیتو مشخص کنه ....پس مهمه که ی گروه هم باید وجود داشته باشن که همش دنبال این ادمایی ک ب اعتبارات بالا در ی زمینه خاص رسیدن باشن که شرایط بهتر بشه براشون


بچه ها
کوچیکترین انسان ها بزرگترین یادگیری ها 
تواین محیط بزرگ میشن میبینن تجربه میکنن 
ی چیزی تو ذهنم هست که چرا پدر مادرا سعی میکنن تا سالیان سال مالک بچه هاشون باشن و همه فعالیتاشونو کنترل کنن
مگه بچه ها آدم نیستن حق زندگی ندارن ؟حق تجربه
البته ازادی مطلق هم خوب نیست 
بعضی ها که بچه های خوبین در مورد خاسته پدرمادرشون سر خم میکنن و بی مانعی میپذیرن
این همه پیروی چشم بسته نیست آیا ؟
این گرفتن حق تنوع از جامعه نیست
؟
پس تویی که رفتارات کپی پیست خانوادته تویی ک ریسک نمیکنی غرورت برا چیه

  • نآمرئی

After gym

دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۲۷ ق.ظ

بعدش رفتم بیرون 
هوا چقد سرد شده دوباره



23:21داریم روی ی سوال زیست برا جاندار تراژنی فک میکنیم و بحث

  • نآمرئی

گرچه ماه رمضان است بیاور جامی

شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۵۶ ق.ظ

لایف استایل هرکی برا دیگری غیر قابل توصیفه اونچه که در حد چندتا کلمه بیان میشه کلیشه های سادس ...توضیح دادنش خیلی سخته دقیقا تو چ مودی هستی و بعضی وقتا برا خودتم مبهمه ک الان چته دقیقن !
ولی در نهایت سادگی ساده زندگی کردن از دست دادن تایمه و بعد از مردنت تو میمونی و حسرت کارای نکرده
اون مدل فکرکردنته ک جهت میده به زندگیت حتی اطراف هم رو مدل فک کردنت تاثیردارن که تو محیطای مختلف مدل زندگی ت فرق میکنه ولی اگه ذهنت ی دیوار بلند محکم نفوذ ناپذیر داشته باشه میتونی با داده های خودت این مسئله رو ببری جلو
این ی مسئله ایه ک جواب نداره فقط راه داره ...راه حل داره 
اونم نه هر راه حلی ....ی راه حل درست 
خیلی اطلاعات زیادی ندارم چون خیلی با دنیای بیرون اینجا در ارتباط نیستم قبلا هم نبودم 
دنیا اطراف برای من مبهم یا شاید گیج کنندس اون همه صدا نیرو آدم کار فکر و هزار و هزار چیز دیگه....
هر آدم ی دنیا با مدل لباس پوشیدن هر کی ی حدسایی میشه قدش وزنش و حتی مدل خندیدنش
دنیا بیرون واقعا ترسناکه برای کشف شدن ! 
خیلی چیزا اون بیرونه که برا بهم ریختن این نامعادله سنگین خلق شدن
برا غیر قابل حل کردن این مسئله که دیگه حتی به بدیهیات هم شک کنی!
با اینکه از درون خیلی راحت تر میشه فهمید که چکار کرد ولی اون بیرون هم وسوسه عجیبی داره 
من که درد مردم رو حس نکردم پس چجور میتونم!
حس نمیکنم فقط توجیه میکنم و سعی میکنم برا خودم از طرف افراد منطقی سازی ش کنم
واقعا بقیه انسان ها حس میکنند ودرک؟!
شاید اتفاقات ساده اطراف همون زندگی واقعی باشن
یا شاید هم کلیشه هایی برای دور کردن ما از اصل
ولی مطمئن نیستم ....ی لحظه چشامو ک میبندم به این فکر میکنم اگه صد سال قبل یا حتی بعد بدنیا میومدم همه چی خیلی تغییر میکرد پس چرا اینجام شاید ی تصادف و یا اتفاق ....
این اتفاق همون چیزیه ک در آینده توجیهش میکنن اثبات ش میکنن ولی من تا اون موقع نیستم
من تا اخر دنیا نیستم که ببینم چی میشه
شاید بعضی ها بتونن یاد خودشونو زنده نگه دارن ولی ایا این کافی ست؟
و شاید روح من بمونه تا اخر و بتونه حقایق رو درک کنه ولی این روح من بدون جسمم ایا در همین وضعیت خواهد  بود همین افکار را خواهد داشت
روح من مغز هم دارد؟دهان چطور ؟!
خدا برای بندگانش کافی ست ولی مقدار من پایینه که این حد کافی و وافی رو درک نمیکنم و دور میشم ازش
کم کم دارم حافظه پاک شدم رو بازگردانی میکنم که دنبال چی بودم 
چند سال پیش وقتی داشتم داده برا حل مسئله جمع میکردم و نزدیک به رسیدن ب صورت سوال بودم
ولی گم شدم ....گمم کرد
من دنبال چرای سوال بودم
و ی دریچه امید برا حل پیدا کرده بودم
یعنی حضور آدما تو زندگی اتفاقی ن ؟
دو حالت به ذهنم میرسه یا جواب رو میدونستی 
یا خودت جواب بودی


پ.ن عنوان از حافظ

  • نآمرئی

Unusual friday english version

شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۵۲ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۱ دی ۹۵ ، ۱۰:۵۲
  • نآمرئی

Unusual friday

شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۵۰ ق.ظ

روز جمعه نیمه آفتابی مون بخیر وخوشی و پرتلاش

ادیشب دایی گرام اومد خونه و منم ترجیح دادم تو این تایم تی وی روشن کنم !چ قد همه چی عوض شده بود چن تا سریال جدید گذاشتن!

:|

الان دچار سیامک عباسی پخشه و تایم بعد ناهار 

صبا عادت دارم بعد از بیدارشدن و صبونه خوردن از پشت پنجره بیرونو نگاه کنم هوا گرفته بود ولی افتاب بود ...روشن بود ولی تاریک میشه چون همچنان ابرا تو اسمونن 

خونه جلویی مون دیوار طبقه جدیدشون رو کشیدن و دیگه نمیتونم صبا کوه هارو ببینم

خیلی غم انگیزه ....چند روزه وضعیت همینه

امروز از سمت راست که با انحنا نگاه کردم چند تا کوه دیگه دیدم که تا حالا متوجهشون نبودم اون دور دورا پشت خونه ها ی کوتاه و قدیمی ساز 

خیلی خوبه که اینجان ...روبرومن برا همیشه و هیچ وقت نمیرن همیشه هستن محکم ....شاید تموم این مدت منتظر بودن که نگاهم بهشون بیفته چند سال صبر کردن؟هف هشت....؟بیشتر 

صبر کردن اونم طولانی ....حالا که دیدمتون قول میدم همیشه حواسم بهتون باشه 

  • نآمرئی